توت فرنگی می خواد پس میتونه!!!

روزگار رژیمی یه تپل امیدوار!

توت فرنگی می خواد پس میتونه!!!

روزگار رژیمی یه تپل امیدوار!

روزا میگذره!!!

 

 

 

 

 

سلام  

روز های هی پشت هم میگذره و اصلا نگاه نمیکنه که بخواد ببینه تو در چه حالی!!! 

چه خوب باشی چه بد ! 

چه چاق باشی چه لاغر ! 

چه در حال رژیم باشی و چه در حال پرخوری! 

صبح شب میشه و شب صبح!!! 

دیروز من گذشت....دیروزی که نون نداشت...برنج نداشت....شام چرب و چیلی نداشت و پر از ورزش بود! 

من خوبم و سر حال!!!! 

و وزن امروز من:۱۰۳.۷۰۰ 

میدونم تا آخر همین هفته میام زیر ۱۰۰ 

صبحانه:یه سیب 

م.و:یه سیب 

نهار:یه پیاله سوژ جو 

م.و:نصف نارنگی+یه کیوی 

شام:عدسی 

بعد از شام:دو ق روغن زیتون و سه چهارم پرتقال

جالبه!

5 داستان باور نکردنی کم کردن وزن به شیوه‌های مختلف(2)

این داستان‌ها آموزنده و جالب و باور نکردنی می‌باشند. برای گرفتن یک رژیم عالی و داشتن اعتماد به نفس و امید برای کم کردن وزن به شما پیشنهاد می‌کنیم این داستان‌ها را بخوانید.
 
Rebecca Paul's
 
 
سن: 42
 قد: 1.64 سانتی متر
 محل اقامت: اورارا
 مجرد، تعداد فرزند:0 
 شغل: منشی
 2005: 141 کیلو گرم
 الان: 70 کیلو گرم
 مقدار وزن از دست داده: 71 کیلو گرم
 
چگونه او شروع کرد:
من هرگز دختر لاغری نبودم، حتی هنگامی که به دبیرستان رفتم، 90 کیلوگرم وزن داشتم. بعد از اینکه به دانشگاه رفتم، 36 کیلوگرم کم کردم. من این رژیم را با مادرم که او هم مشکل وزن داشت، انجام دادم. ما ورزش می‌کردیم و سعی می‌کردیم که درست غذا بخوریم. وقتی که به دانشگاه برگشتم در فصل پاییز من 54 کیلو وزن داشتم اما هنوز لاغر نبودم با اینکه تمام وقت ورزش می‌کردم، تا اینکه عادت ماهانه من قطع شد، من به نزد دکتر رفتم و دکتر به من گفت که باید ورزش‌هایم را قطع کنم. من به توصیه او عمل کردم و وزن من دوباره به حالت اول برگشت.
 
 
لحظه تصمیم گیری:
وقتی 39 ساله بودم احساس درد در ناحیه معده‌ام داشتم و همچنین به سختی می‌توانستم حرکت کنم. وقتی از پله‌ای بالا می‌رفتم قلبم به شدت می‌تپید، من دوست داشتم در رختخوابم بخوابم و حرکت نکنم، اما همیشه به این فکر می‌کردم که من صبح از خواب بیدار می‌شوم؟ تصمیم گرفتم به نزد دکتر بروم. در آن موقع من 141 کیلو وزن داشتم . کلسترول و چربی خون من در حد نرمال بود. دکتر برای من توضیح داد که چاقی چگونه می‌تواند سلامتی را به شدت تهدید کند و همه به صورت مشابه این را تجربه نخواهند کرد. من خیلی فکر کردم و تا وقتی که توانستم تصمیم قطعی خودم را بگیرم. 40 ساله شده بودم بعد از ملاقات دکتر من با شرکت NutriSystem آشنا شدم آنها غذای مورد نظر را به خانه ها می‌آوردند و لازم نبود که من برای این کار خانه را ترک کنم. من پیاده‌روی را شروع کردم، اولین روز من سعی کردم که دور بلوکمان را پیاده‌روی کنم، من به شدت افسرده بودم، زیرا این کار برای من بسیار سخت بود اما هر روز این کار برای من ساده‌تر می‌شد، بعد از 3 هفته دردهایی که داشتم همگی از بین رفتند، بعد از 20 ماه من 70 کیلو از دست دادم، تصمیم خودم را گرفتم که به فردی لاغر تبدیل شود اما تمریناتم را به نحوی می‌کردم که مغایر با سلامتی نباشد. تغذیه من و ورزش من همگی بر اساس گفته‌های پزشک بود و الان بعد از 3 سال خیلی خوشحالم که به راحتی می‌توانم از پله بالا و پائین بروم!!
 
Kristine Petralito
 
 
سن: 42
قد: 1.56 سانتی متر
محل اقامت: کارولینای شمالی
مدت ازدواج: 16سال، تعداد فرزند:4 عدد(وسلی 20 ساله، بریانا 14 ساله، هانا 12 ساله، ماکسی 5 ساله) 
شغل: خانه دار
1998: 113 کیلو گرم‌
الان: 65 کیلو گرم
مقدار وزن از دست داده: 48کیلو گرم
 
شروع چاقی: وقتی بچه بودم دختری لاغر بودم، اما به شکلات و غذاهای شیرین علاقه زیادی داشتم. هنگامیکه شام می‌خوردیم چشم من تمام مدت به یخچال بود، زیرا آنجا جایی بود که دسرها نگه‌داری می‌شد. هر موقع خوراکی شیرینی می دیدم قلبم تندتر می‌زد.
 
لحظه تصمیم گیری:
 

خواهر بزرگترم به من گوشزد کرد که باید فکری برای وزن خودم بکنم و درباره برنامه های کاهش وزن که در کلیسا انجام می‌شد برایم توضیح داد. من هر هفته به کلیسا می‌رفتم، بعضی اوقات هم دوبار در هفته به آنجا می‌رفتم. همیشه به این فکر می‌کردم که چقدر از روزها و ساعت‌های من به فکر کردن درباره غذا صرف شده؟ من تصمیم گرفتم مقدار پروتئین مصرفی خودم را به نصف کاهش دهم و تنها مواقعی آن را بخورم که گرسنه هستم، اما شما به خوبی می‌دانید که این برای لاغر شدن کافی نیست. من به این فکر می‌کردم که یک غذای سالم و در عین حال خوشمزه که سیر هم مرا بکند چه می‌تواند باشد؟ 2 ماه طول کشید که من فهمیدم مقدار مناسب پروتئین مصرفی چقدر باید باشد، من فقط به این می‌اندیشیدم که بدن من به چه مواد غذایی نیاز اساسی دارد، یاد گرفتم که دعا بخوانم و از خدا بخواهم که توان و مقاومت من را افزایش دهد که من با پرخوری مبارزه کنم. برای اینکه بیشتر وزن کم کنم تمرینات و ورزش‌هایم را شروع کردم، من عاشق پیاده‌روی بودم زیرا در این موقع است که اطرافم را به خوبی می‌بینم که خداوند چه نعمت‌هایی به ما داده است من به همراه فرزندانم به سالن ورزش می‌روم و با دخترها پیاده‌روی می‌کنم.
 
Leah Segedie
 
 
سن: 29
قد: 1.67 سانتی متر
محل اقامت: کالیفرنیا
مدت ازدواج: 4سال، تعداد فرزند:1 عدد(جیمز 2 ساله) 
شغل: خانه دار و موسس سایت
2006: 114کیلو گرم
الان: 67 کیلو گرم
مقدار وزن از دست داده: 47 کیلو گرم
 
من همیشه یک بچه تپل بودم، اما وقتی که ازدواج کردم هر خوراکی که در دسترس بود، را می‌خوردم. هنگامیکه من در شرکت بیمه کار می‌کردم، این کار برای من خیلی استرس‌زا بود. همچنین من باردار هم بودم در همان موقع بود که دکترها تشخیص دادند که پدرم سرطان دارد و من در اوج استرس قرار داشتم و تنها کاری که می‌کردم، خوردن بود و وزن من به سرعت 83 کیلو شد.
 
لحظه تصمیم گیری:
 

خیلی کوتاه بعد از اینکه پسرم به دنیا آمد، در سال 2006 وزنم 114 کیلو گرم شده بود، پدرم از دنیا رفت و من به این فکر افتادم که به راستی در این دنیا چه چیزی اهمیت دارد و فقط به این می‌اندیشیدم که نمی‌خواهم یک زن چاق باشم، که حتی نمی‌تواند با فرزند خودش هم بازی کند. تصمیم گرفتم که هم زندگی و هم وزنم را کنترل کنم. قبل از اینکه خودم را وارد یک رژیم سخت کنم ابتدا شروع کردم به پیاده‌روی های طولانی در پارکی که در کنار کودکستان پسرم بود و بعد زمان کودکستان پسرم با هم به پارک برای پیاده‌روی می‌رفتیم یعنی من دوبار در روز به پیاده‌روی می‌رفتم و هر بار 1 مایل راه می‌رفتم. تمام چربی‌های من شروع به آب شدن کردند، من غذاهای چاق‌کننده مانند فست‌فودها را از برنامه غذایی خودم حذف کردم و یک رژیم بسیار سالم را هم در کنار پیاده‌روی شروع کردم و سبزی‌های تازه و میوه و پروتئین کم مصرف می‌کردم و پیشرفت من در این زمینه باعث می‌شد که امید بیشتری برای کم کردن وزن پیدا کنم. 

5 داستان باور نکردنی کم کردن وزن به شیوه های مختلف!!

این داستانها آموزنده و جالب و باور نکردنی می‌باشند. برای گرفتن یک رژیم عالی و داشتن اعتماد به نفس و امید برای کم کردن وزن به شما پیشنهاد می‌کنیم این داستانها را بخوانید.

*Kathy Stuart

سن: 34

قد: 1.67 سانتی متر

محل اقامت: اوهایو

مدت ازدواج: 9 سال

تعداد فرزند: 2 عدد (لوک 2 ساله، ناتان 6 ساله)

شغل: آموزگار

2006: 134 کیلو گرم

الان: 70 کیلو گرم

مقدار وزن از دست داده: 63 کیلو گرم

چگونه او شروع کرد:

در دوران دانشگاه سایز من 16 بود. آن موقع بود که تصمیم گرفتم که رژیم بگیرم و 50 پوند هم کم کردم، اما بعد از مدتی متوجه شدم که با رژیم گرفتن سلامتی من در خطر است و رژیم را متوقف کردم و تمام وزنی که از دست داده بودم دوباره برگشت و حتی وزن من از قبل هم بیشتر شد. وقتی با همسرم آشنا شدم و او را ملاقات کرم در سال 1998 من در سایز 20 بودم و او182 سانتی متر قد و 145 کیلو گرم وزن داشت.

در مدت آشنایی ما بیشتر روابط ما در رستورانها و خوردن غذا خلاصه می‌شد به همین خاطر هر دو شروع به اضافه کردن وزن کردیم. همسرم در سال 2004 به وزن 154 کیلو گرم رسیده بود. دراین موقع تصمیم به جراحی بای پس معده گرفت من می‌دانستم که این جراحی می‌تواند یک تخته پرش به سمت خوردن سالم باشد، اما از جراحی و بیهوشی وحشت داشتم. بعد از این ماجرا من باردار شدم و وزن من از قبل هم بالاتر رفت.

لحظه تصمیم گیری:

در سال 2006 بود که به یک مهمانی فامیلی دعوت شدم و مادرم به من گفت این عکس تو با لوک بسیار با نمک است، اما من وقتی عکس را دیدم وحشت کردم و نه تنها به نظرم بانمک نبود بلکه بسیار وحشتناک هم بود. چربی‌های کنار آرنج‌هایم بسیار زشت بود و من چون بسیار شکم بزرگی داشتم حتی نتوانسته بودم پسرم را درست بغل کنم. همان موقع بود که تصمیم خودم را گرفتم که دیگر به این طریق زندگی نکنم. درماه اوت من برنامه غذایی با ارزش از نوتری سیستم (nutry system)  خریداری کردم و با اینکه ماهی 300 دلار برای این برنامه غذایی پرداخت می‌کردم اما بسیار خوشحال بودم الان هم یکی از اعضای اتاق چت نورتی سیستم هستم و به کسانی که تصمیم گرفته اند که درست زندگی کنند امید می‌دهم و به آنها به خاطر گرفتن تصمیم به این مهمی تبریک می‌گویم. هنوز باورم نمی شه که من هم مثل بقیه در فصل بهار مایو به تن می‌کنم و به استخر می‌روم.

 

*Lydia Fish

سن: 39

قد: 167 سانتی متر

محل اقامت: کالیفرنیا

ازدواج: مطلقه

تعدا فرزند: 2 عدد، سیمون 14 ساله، دیلان 11 ساله

شغل: منشی

2004: 101 کیلو گرم

الان: 57 کیلو گرم

مقدار وزن از دست داده: 45 کیلو گرم

چگونه او شروع کرد:

من یکی از 11 فرزند والدینم بودم. سطح خانوادگی متوسطی داشتیم و پدرم هم الکلی بود و هنگامی که می‌نوشید به طور واضح فحاشی و توهین به ما می‌کرد. غذا خوردن تنها چیزی بود که به من احساس خوبی می‌داد، اما من نمی دانستم که این چیزی نیست که بتواند به من کمک کند. مادرم روی یخچال قفل زده بود زیرا آنها نمی توانستند از عهده غذا دادن به این 11 بچه برآیند. مادرم از ما می‌خواست که در دوران جوانی رژیم بگیرم و مقدار خوردن پروتئین را کنترل کنیم، اما ما این کار را نمی کردیم. پدرم به الکل معتاد بود و ما به غذا.

وقتی 20 ساله شده بودم 98 کیلو گرم وزن داشتم. تا اینکه ازدواج کردم و بچه دار شدم و وزن من بالاتر رفت.

لحظه تصمیم گیری:
یادم می‌آید که در تابستان 2004 بود که پای کامپیوتر خودم نشسته بودم و یک شلوارک به پا داشتم، چشمم به ران‌هایم افتاد و به این فکر کردم که ران‌های من از این بزرگتر هم می‌توانست باشد؟ لحظه بسیار ناامیدکننده ای بود.

من شروع کردم به گرفتن رژیم غلات و آب. برای چندین ماه این رژیم رو داشتم همکارانم در اداره بسیار به من کمک کردند آنها به من انرژی می‌دادن و در محل کار 25 نفر شده بودیم که با هم رژیم می‌گرفتیم. دراین موقع بود که به نزد یک دکتر رفتم و او به من یک آزمایش کلسترول داد. وقتی آزمایش را دادم متوجه شدم که دارای کلسترول بالا هستم و دکتر به من گفت که مجبور هستم که ورزش کنم. من 5 روز در هفته ورزش می‌کردم و می‌دویدم الان 3 روز در هفته 5 مایل می‌دوم. ورزش کردن در کم کردن وزن به من بیشتر کمک کرد. بعد از زندگی زناشویی ناموفق گذشته ام الان تصمیم گرفته ام که ازدواج کنم. نامزدم دارای وزن متعادلی است و قبل از اینکه من چاق بودم به من پیشنهادی نداده بود، اما الان خوشحال هستم که هم به وزن مطلوبم رسیده ام و هم به فرد مطلوبم. 

ادامه دارد.....
 
تهیه و ترجمه: گروه سبک زندگی سیمرغ
اختصاصی سیمرغ
 
تهیه و ترجمه: گروه سبک زندگی سیمرغ
اختصاصی سیمرغ

زمان در گذر است!!!

 

 

 

 

زمان داره مثل برگ و باد میگذره و امروز اولین روز از آخرین ماه ساله!!!! 

امروز هم شنبه است و هم ۱ اسفند!!!! 

و من اینو به فال نیک میگیرم! 

از امروز هم ورزش هم رژیم!و مطمئنم که دیگه نمی خوام سست شم!!! 

یه دوست مهربون به اسم گندم هم پیدا کردم بهم گفت من یه کوچولو افسردگی دارم و بهم پیشنهاد دارو کرد ....اول کلی شاکی شدم ....اما بعد وقتی رفتم دکتر و دیدم اونم دقیقا همین رو میگه متقاعد شدم فلوکسیتن بخورم . 

اما هنوز نخوردم....از همین امروز اونم شروع میکنم!!! 

راستی وزنم رفته بالا !!!الان ۱۰۵ کیلو شدم ولی مطمئنم زود میارمش پایین..... 

مرسی که با منی و تنهام نمیذاری!!!!

ندارد

تا حرف قشنگ نزنی کسی نگاهت نمیکنه !!!!!!!!!!!!!!!!! 

واسه این نوشته نظر هم نمی خوام. 

خسته ام به خدا.... 

هر کی جای من بود میتونست و نمی تونم....همین دلیل موجهی برای فرسوده شدن نیست؟ 

من باید اما.....

خواستن توانستم نیست به خدا

خسته شدم از این تکرار بیهوده. 

هی من میام میگم می خوام تو میآی میگی حتما میشه و می تونی و اون میگه اگه بشه خیلی خوبه و اگه نشه هم اصلا مهم نیست و هر سه تامون به حرفی که میزنیم اعتقاد نداریم. 

نه من نه تو و نه اون...... 

من فقط می خوام و حالا خوب یاد گرفتم خواستن تنها کافی نیست! 

یادمه یکی می خواست بد جور هم می خواست(خودش اینجوری میگفت)اما نتونست!!!!!!! 

و من اون موقع خودم جز آدمایی بودم که داد زدم خواستن تنها که کافی نیست!!! 

حالا منم می خوام! 

هزار هزار آرزو به دلم مونده.... 

می خوام اما نمیشه .... 

اراده ندارم 

شاید هم دارم ولی کوتاه مدته 

من ......

من چیکار کنم؟

سلام 

خوبی؟ 

مهمونی ها و تعطیلات بهت خوش گذشت؟ برای منم خوب بود 

ولی..... 

نمی دونم چمه.دوباره همه چی از اول شروع شد.و من.... 

یه رژیم هستش که خیلی گرونه.... 

حدودا ۷۵۰ هزار تومنه. 

یکی از فامیلا گرفته خیلی هم وزن کم کرده.به مامانم گفته اگه دخترتون می خواد واسه اونم سفارش بدم!!! 

یه سری پودر و ....داره که باید از امریکا واسم بیارن(اگه بخوام)و واسه همینه که گرونه و یک ماه هم طول میکشه برسه دستم. 

چند تا مشکل دارم: 

۱-با این هزینه اگه جواب نگرفتم. 

۲-این پودره اگه از نظر هورمونی برام مسئله ساز بشه. 

۳-واقعا قیمتش ۷۵۰ هزار تومنه یا اینکه این فامیلمون کاسب شده؟ 

۴-واقعا درسته که با این شیوه اقدام کنم؟ 

مامان میگفت خودش حدودا ۴۰ کیلو کم کرده

۱۰۲.۹۰۰

سلام 

خوبی؟ 

امروز روی ۹۰۰ گرم بودم!خیلی حالم گرفته شد.ولی حقم بود آخه دیشب زیاده روی کردم . 

از ظهر مهمونی و مهمون بازی و بعدش شب هم مهمون داری از این بهتر نمی شد. 

به هر حال 

راستی تو می دونی چه جوری می تونم رون پام رو لاغر کنم؟ 

آخه من پاهام خیلی چاقه!

سلام 

امروز هم همون ۸۰۰ بودم 

الان خونه مامان اینام 

مهمونیم. 

هر روز موفقیت رسیدن به اون چیزیه که عاشقانه دوستش داری و هر روز......

۲۹.۵۰۰

سلام 

اولا ولنتاینت مبارک...  

 

یه خبر خوب دارم.امروز وزنم کمتر از دیروز بود ...با تموم شیطنت هایی که کردم 

امروز ۱۴ بهمن ۸۸ وزنم ۱۰۲.۵۰۰  

و خلاصه اینکه راضیم خدا رو شکر. 

حالا فقط مونده ۲۹.۵۰۰

بالاخره میرسم بهش خدا بزرگه!!!! 

تو چه طوری؟خوبی؟مرتبا دارم بهت سر میزنم.اگه واست چیزی نمی نویسم فکر نکن که نیومدم... 

سرم خیلی شلوغه.... 

امروز هم یه امتحان سخت دارم.برام دعا میکنی؟ 

با تو که هستم احساس میکنم تنهاییم میمیرن.می دونی چیه من خواهر ندارم....نمیدونی چه کمبودیه این بی خواهری  

خلاصه: 

۱۴ بهمن 

صبحانه:یه بوس+یه لیوان آب+عسل+دارچین+سرکه سیب 

قبل از ظهر:دو تا میوه 

نهار:؟ 

شام؟

امیدوارم خطا نکرده باشم

سلام  

من غمگیم 

دیروز صبح وزن کردم و دیدم ۴۰۰ گرم وزن کم کردم و کلی ذوق 

نمیدونی چقدر دلم می خواست بیام اینجا وو بهت خبر بدم که من تا هدف نهاییم فقط ۲۹.۶۰۰ 

مونده!!! 

ولی نشد!آخه بازرس امده!واسه من بیچاره! 

دیروز صبحانه: 

عسل+دارچین+آب+سرکه سیب 

ساعت ۹ یه شکلات بهم تعارف شد از همونایی که خیلی دوست داشتم!!!!منم گرفتم ! 

نترس دادمش به اون همکارم که تو دلش نی نی داره!و محکم به وسوس هاش نه گفتم! 

ظهر ناهار از سوپ خبری نبود و من به ناچار یه سیخ کباب بره با دوتا گوجه و یه کم نون خوردم و باز جلسه تا ۵ 

ساعت ۵ بعد از ظهر یه سیب قلمپه 

ساعت ۶ یه پیاله سوپ 

و بعد رفتم کلاس زبان 

ساعت ۱۰ از کلاس رفتم خونه بابا شو اینا و یه کم تن ماهی با لوبیا چیتی+ماست و نون خوردم و خودمم می دونستم که دارم اشتباه می کنم.... 

واما امروز 

وزن روزم بیشتر شده!۱۰۲.۹۰۰نمی خوام به خودم بی خودی دلداری بدم .ولی دیشب ؟آب زیاد خوردم به خاطر لوبیاها و کمتر از ۳ روز به نقص فنی و امدن پری جون با فک و فامیلاش مونده! 

امیدوارم خطا نکرده باشم!